ترجمه داستانِ کوتاه “هدایای کریسمس”
یک دلار و هشتاد و هفت سنت؛ تمام پولی که همراهش بود. هرروز وقتی برای خرید بیرون میرفت، خیلی کم خرج میکرد. ارزانترین گوشت و سبزیجات را میخرید، و درحالیکه از خستگی رمقی برای راه رفتن نداشت، تمام فروشگاهها را میگشت تا ارزانترین غذا را پیدا کند.
دِلا (Della) پول را دوباره شمرد. اشتباه نکرده بود. درست یک دلار و هشتاد و هفت سنت ته جیبش باقی مانده بود؛ و فردا هم کریسمس بود.
کاری جز گریه از دستش برنمیآمد. پس در همان اتاق کوچک نشست و شروع کرد به گریه کردن.
دِلا در همین اتاق کوچک به .....